صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 184077
تعداد نوشته ها : 212
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

قطعه ای از بهشت، باید هم این گونه باشد.

و مگر می شود قطعه ای از بهشت روی زمین باشد و شلوغ نباشد؟!

آنجا همیشه شلوغ است و چه زیباست که این حالت توفانی همیشه در سیطره ای عرفانی است. وقتی که می رسی و روبه روی ضریح می ایستی؛

وقتی که می بینی دست های قد کشیده را که به طرف ضریح می روند؛

وقتی می بینی ضریح نقطه ای شده است شبیه به مرکز یک پرگار و گویی تمام اشیا در اطراف را به طرف خود می کشد؛

وقتی می بینی حتی انگار آینه کاری ها و نقش و نگارها دوست دارند کنده شوند و به طرف ضریح بروند و حتی تمام حروف و واژه های متبرک در اطراف دوست دارند به حرکت درآیند؛

وقتی حس می کنی این مرکز ثقل منتظر آمدنت بوده است و وقتی حس می کنی، غریب طوس همچنان غریب است و تمام این آشنایان، تمام روشنایی ها، مثل وطن او نیست؛

اینجاست که چشم هایت خود به خود می جوشند و دست هایت به طرف ضریح قد می کشند؛ گویی این غریب، تمام غربا را در آغوش مهربان خود کشیده است.

حاجتت را بگویی یا نگویی مهم نیست؛

سلام که بدهی، حس می کنی آنجا وطن توست.

تنها کافی است بگویی «اَلسَّلٰامُ عَلَیک یٰا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضٰا الْمُرْتَضٰی».

در اوراق تاريخ

در منابع شيعه و سني در زمينه شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام مطالبي اعم از تاريخي و روايي ذكر شده است كه در اين مطلب اجمالا به آن مي‌پردازيم.

 

سليم بن قيس مي‌گويد:

از ابن‌عباس شنيدم كه مي‌گفت: چون بيماري حضرت فاطمه عليهاالسلام شديد شد، علي‌عليه السلام را طلبيد و فرمود:

 

"وصيت مي‌كنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زينب ازدواج كني و تابوت مرا چنانچه ملائكه براي من وصف كردند، بسازي، و نگذاري احدي از دشمنان خدا در[تشييعٍ] جنازه من حاضر شوند.

 

پس همان روز فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت كرد. از صداي گريه، مدينه به لرزه در آمد و مردم را دهشتي روي داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم."

 

پس ابوبكر و عمر به تعزيه حضرت علي عليه السلام آمدند و گفتند:

 

تا ما حاضر نشويم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.

 

چون شب رسيد، حضرت علي عليه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبيد و بر جنازه حضرت فاطمه عليهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت:

 

ما ديشب فاطمه را دفن كرديم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتيم چنين خواهند كرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنين وصيت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانيد. عمر گفت: شما كينه قديم خود را هرگز ترك نمي‌كنيد، والله كه مي‌روم او را از قبر در آورم و بر او نماز مي‌كنم. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر اين كار را انجام دهي، شمشير خود را از غلاف بكشم و در نيام نكنم تا تو را و جماعت بسياري را به قتل رسانم. بعد از اين، ايشان توطئه كردند كه علي عليه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نكشيم ما به اهداف خود نمي‌رسيم. ابوبكر گفت: چه كسي اين جرأت را مي‌كند؟ عمر گفت: خالد بن وليد. پس او را طلبيدند و گفتند: مي‌خواهيم تو را بر امر عظيمي بگماريم.

 

گفت: مرا بر هر كاري مي‌خواهيد بگماريد، اگرچه بر كشتن علي باشد. گفتند: از براي همين تو را طلبيديم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبكر گفت: در وقت نماز در پهلوي او بايست، چون سلام نماز گويد گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عميس كه پيشتر همسر جعفر طيّار بود در خانه ابوبكر زندگي مي‌كرد. بر توطئه ايشان مطلع شد، كنيزك خود را گفت: برو به خانه علي و فاطمه عليهاالسلام به دور خانه ايشان بگرد و اين آيه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدينَةِ يَسعَي قَالَ يا مُوسَي اِنَّ المَلاَ يَاتَمِروُنَ بِكَ لِيَقتُلوكَ فَاخرُج اِنّي لَكَ مِنَ النّاصِحِين."(سوره قصص؛ آيه 20) چون كنيزك آمد و اين آيه را خواند، علي عليه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت كند، ايشان قدرت آن ندارند، اگر ايشان مرا بكشند چه كسي با ناكثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد كرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن وليد آمد و در پهلوي آن حضرت ايستاد، پس ابوبكر در اثناي نمازش پشيمان شد، ترسيد كه اگر علي عليه السلام شمشير بكشد؛ اول او را بكشد، پس تشهدش را بسيار طول داد تا آن كه نزديك شد تا آفتاب در آيد، زيرا مي‌ترسيد كه اگر سلام بگويد خالد به گفته او عمل كند و فتنه‌اي بر پا شود، پس پيش از سلام نمازش گفت: اي خالد! مكن آنچه را گفته بودم، اگر بكني تو را خواهم كشت.(كتاب سليم بن قيس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و اين فتنه دفع شد.

 

علامه مجلسي مي‌نويسد: در مدت زندگاني آن بانو عليهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسياري ميان خاصّه و عامّه مي‌باشد، از شش ماه بيشتر و از چهل روز كمتر نگفته‌اند، و احاديث معتبر دلالت مي‌كند بر آن كه بقاي آن حضرت عليهاالسلام بعد از پيغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهاني در كتاب مقاتل الطالبيين از حضرت امام محمّدباقر عليه السلام روايت كرده است: مدت بقاي آن حضرت عليهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.

 

دسته ها : مذهبي - شهادت

مراسم 28 اربعين ماه در حوزه علميه خواهران برگزار گرديد. در اين مراسم جناب آقاي علاءالديني امام جمعه محترم شهرستان به ايراد سخنراني پرداختند و جناب آقاي لقايي مديحه سرايي نمودند.

دسته ها : مذهبي - شهادت

ماه صفر كه بنا به روايتي ، روز اول آن روز واردشدن كاروان اسراي كربلا به شام است و حوادث تلخ ديگري از جمله شهادت دختر 3 ساله امام حسين (ع)،رحلت جانگداز پيامبر اكرم (ص) در روز 28 اين ماه واقع شده و پايان ماه نيز مصادف با شهادت هشتمين پيشواي شيعيان امام رضا (ع) مي باشد.

چرا صفر را صفر ناميده اند؟
در نامگذاري اين ماه، دو وجه ذكر كرده‏اند:
1. از «صُفْرَة (زردي)» گرفته شده؛ زيرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاييز و زردي برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالي)» گرفته شده؛ زيرا مردم پس از پايان ماه‏هاي حرام، رهسپار جنگ مي‏شدند و شهرها خالي مي‏شد.
اين ماه، معروف به شومي و بدشگوني است. از پيامبر اكرم (ص) درباره ماه صفر، چنين نقل شده است:
هر كس خبر تمام شدن اين ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مي‏دهم.

برخي اعمال ماه صفر
1-در اين ماه، به دادن صدقه اهتمام بيشتري شود

پيامبر اكرم (ص) در باب صدقه دادن مي فرمايند : " لبخند تو بر روي برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهي از منكر كردنت صدقه است ، رهنمايي كسي كه راه را گم كرده صدقه است و دور كردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . "
2-براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه خوانده شود:
يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ فَاكْفِني‏ شَرَّ خَلْقِكَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي‏ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ! (مفاتيح الجنان)
اي سخت نيرو، و اي سختگير! اي عزيز، اي عزيز، اي عزيز! خوارند از بزرگي‏ات همه خلقت. پس كفايت كن از من شرّ خلق خودت را، اي احسان بخش! اي نيكوكار! اي نعمت بخش! اي عطا دِه! اي كه معبودي جز تو نيست! منزّهي تو! به راستي من از ظالمانم. اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غمّ و همچنين نجات دهيم مؤمنان را، و رحمت كند خدا بر محمّد و آل پاك و پاكيزه‏اش!

3-«سيّد بن طاووس» نقل كرده است: در روز سوم ماه صفر، دو ركعت نماز بخوان كه در ركعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در ركعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحيد» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفيان را لعنت كن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خويش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587)
4ـ در روز اربعين (بيستم ماه صفر) زيارت امام حسين(عليه السلام) مستحبّ است و مورد تأكيد قرار گرفته. در روايتى كه «شيخ طوسى» از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل كرده، چنين آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: به جاى آوردن پنجاه و يك ركعت نماز (17 ركعت نماز واجب و 34 ركعت نافله) و زيارت اربعين (امام حسين(عليه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پيشانى را به هنگام سجده بر خاك گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحيم را در نماز بلند گفتن.

اي امام سجده كننده بر تربت كربلا، عروجت بر جاده هاي گل آذين بسته آسمان و رها شدنت از بي مهري هاي اهل زمين بر قلب هاي ما تسليت باد.

 

عمر سعد در روز عاشورا سر بريده امام حسين عليه السّلام را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي داد تا آنها آن را نزد ابن زياد ببرند، سپس دستور داد سر از بدن ساير شهيدان جدا نمودند و آن سرها را به همراه شمر بن ذي الجوشن، و قيس بن اشعث، و عمرو بن حجّاج به سوي ابن زياد فرستاد، آنها سرها را به كوفه آوردند.

عمر سعد در روز عاشورا تا پايان، و در روز بعد تا ظهر، در كربلا ماند، سپس اهل بيت امام حسين عليه السّلام و بازماندگان شهيدان را، از كربلا به سوي كوفه روانه ساخت. بانوان حرم را سوار بر شتراني كرد كه تنها پاره گليمي به پشتشان انداخته شده بود، و داراي محمل و سايبان نبودند، صورت هايشان باز بود، با اين كه آنها امانت هاي بهترين پيامبران، رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم بودند، آنان همچون اسيران ترك و روم در سخت ترين وضع و اندوه به سر مي بردند، 

«بر پيامبر برانگيخته شده از دودمان هاشم درود بفرستند، و از سوي ديگر با فرزندانش جنگ كرده و آنها را مي كشند، به راستي كه اين موضوع بسيار عجيب است.»

«آيا آن امّتي كه حسين عليه السّلام را كشتند اميد به شفاعت جدّش در روز حساب قيامت دارند؟»

روايت شده: تعداد سرهاي شهيدان كربلا هفتاد و هشت سر بود، كه قبيله هاي عرب براي تقرّب به پيشگاه ابن زياد، و يزيد بن معاويه، (لعنت خدا بر آنها) بين خود تقسيم نمودند به اين ترتيب كه:

قبيله كنده حامل سيزده سر بودند، كه رئيسشان قيس بن اشعث بود.

قبيله هوازن حامل دوازده سر بودند كه رئيسشان شمر بود.

قبيله تميم حامل هفده سر شدند.

قبيله بنو اسد حامل شانزده سر شدند.

قبيله مذحج حامل هفت سر شدند.

و ساير قبايل، حامل سيزده سر گشتند.

روايت كننده گويد: وقتي كه عمر سعد از كربلا خارج شد، گروهي از بني اسد به قتلگاه آمدند و بر پيكرهاي پاك و به خون تپيده شهدا نماز خواندند، و آنها را در مكان هايي كه اكنون مشخّص است، به خاك سپردند

X