صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 184696
تعداد نوشته ها : 212
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود.

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .

ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .

ماه صفر كه بنا به روايتي ، روز اول آن روز واردشدن كاروان اسراي كربلا به شام است و حوادث تلخ ديگري از جمله شهادت دختر 3 ساله امام حسين (ع)،رحلت جانگداز پيامبر اكرم (ص) در روز 28 اين ماه واقع شده و پايان ماه نيز مصادف با شهادت هشتمين پيشواي شيعيان امام رضا (ع) مي باشد.

چرا صفر را صفر ناميده اند؟
در نامگذاري اين ماه، دو وجه ذكر كرده‏اند:
1. از «صُفْرَة (زردي)» گرفته شده؛ زيرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاييز و زردي برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالي)» گرفته شده؛ زيرا مردم پس از پايان ماه‏هاي حرام، رهسپار جنگ مي‏شدند و شهرها خالي مي‏شد.
اين ماه، معروف به شومي و بدشگوني است. از پيامبر اكرم (ص) درباره ماه صفر، چنين نقل شده است:
هر كس خبر تمام شدن اين ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مي‏دهم.

برخي اعمال ماه صفر
1-در اين ماه، به دادن صدقه اهتمام بيشتري شود

پيامبر اكرم (ص) در باب صدقه دادن مي فرمايند : " لبخند تو بر روي برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهي از منكر كردنت صدقه است ، رهنمايي كسي كه راه را گم كرده صدقه است و دور كردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . "
2-براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه خوانده شود:
يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ فَاكْفِني‏ شَرَّ خَلْقِكَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي‏ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ! (مفاتيح الجنان)
اي سخت نيرو، و اي سختگير! اي عزيز، اي عزيز، اي عزيز! خوارند از بزرگي‏ات همه خلقت. پس كفايت كن از من شرّ خلق خودت را، اي احسان بخش! اي نيكوكار! اي نعمت بخش! اي عطا دِه! اي كه معبودي جز تو نيست! منزّهي تو! به راستي من از ظالمانم. اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غمّ و همچنين نجات دهيم مؤمنان را، و رحمت كند خدا بر محمّد و آل پاك و پاكيزه‏اش!

3-«سيّد بن طاووس» نقل كرده است: در روز سوم ماه صفر، دو ركعت نماز بخوان كه در ركعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در ركعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحيد» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفيان را لعنت كن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خويش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587)
4ـ در روز اربعين (بيستم ماه صفر) زيارت امام حسين(عليه السلام) مستحبّ است و مورد تأكيد قرار گرفته. در روايتى كه «شيخ طوسى» از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل كرده، چنين آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: به جاى آوردن پنجاه و يك ركعت نماز (17 ركعت نماز واجب و 34 ركعت نافله) و زيارت اربعين (امام حسين(عليه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پيشانى را به هنگام سجده بر خاك گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحيم را در نماز بلند گفتن.

اول صفر الخير : وارد كردن سر مطهر امام حسين عليه السلام به شام– ورود اهل بيت عليهم السلام به شام - شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام ( به روايتي) – آغاز جنگ صفين (بنا بر روايتي)

دوم صفر الخير : مجلس يزيد لعنت الله عليه بنا بر نقلي - شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام ( به روايت ديگر)

سوم صفر الخير: ولادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام 57 هجري قمري به روايتي .

چهارم صفر الخير : وفات آيت الله محمد علي شاه آبادي (1369 هجري)

پنجم صفر الخير : شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها و لعنة الله علي قاتليها ، 61 هجري

ششم صفر الخير : صدور توقيع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسين بن روح

هفتم صفر الخير : ولادت امام موسي كاظم عليه السلام 128 هجري ، شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام بنابر نقل بحار- وفات آيت الله العظمي مرعشي نجفي رضوان الله تعالي عليه 1411 قمري -

هشتم صفر الخير : وفات حضرت سلمان فارسي (سلمان محمّدي ) رضي الله عنه 35 هجري قمري

نهم صفر الخير : شهادت عمار ياسر رضي الله عنه در جنگ صفين 37 هجري ، شروع جنگ نهروان 38 هجري قمري

دهم صفر الخير : وفات حضرت آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي 1382 هجري

دوازدهم صفر الخير : وفات هارون برادر حضرت موسي عليهماالسلام

سيزدهم صفر الخير : اختيار حكمين در صفين و حيله عمروعاص

چهاردهم صفر الخير : شهادت محمدبن ابوبكر به دست عمروعاص (بنابر روايتي)

پانزدهم صفر الخير : وفات آيت الله سيد محمد باقر فشاركي 1338 هجري

شانزدهم صفر الخير : شهادت آيت الله سيد حسن اصفهاني فرزند آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني 1349 قمري

هجدهم صفر الخير : شهادت اويس قرني در جنگ صفين 37 هجري قمري.

بيستم صفر الخير : اربعين حسيني

بيست و دوم صفر الخير : صدور توقيع شريف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء براي مرحوم شيخ مفيد اعلي الله مقامه  420 قمري

بيست و سوم صفر الخير : پي كردن ناقه حضرت صالح نبي عليه السلام توسط قومش – گرفتار شدن حضرت يونس عليه السلام در شكم ماهي

بيست و چهارم صفر الخير : شدّت يافتن بيماري حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم

بيست و پنجم صفر الخير : شانه گوسفند و دوات طلبيدن پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلّم براي نوشتن وصيّت نامه و منع عمر از اين كار .

بيست و ششم صفرالخير : دستور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم به لشكر اسامه جهت  آماده شدن در جنگ با روميان( بنابر نقل  واقدي 11 هجري) ، سالروز انقراض حكومت امويان

بيست و هشتم صفر الخير  : رحلت جانسوز رحمت للعالمين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال  11 هجري قمري – شهادت مظلومانه سبط اكبر امام مجتبي عليه السلام 50 قمري

سلخ (سي ام ) صفر الخير : شهادت امام رضا عليه السلام 203 هجري قمري . پيشنهاد رهبر معظم انقلاب به استاد فلسفي براي ثبت خاطرات خويش، 1425 هجري قمري

پرهيز از افراط و تفريط:

امام زمام (عج) در توقيعي مي فرمايند:

«تقوا پيشه كنيد، تسليم ما باشيد و كار را به ما واگذاريد كه بر ماست شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم چنانكه بردن شما به سرچشمه از سوي ما بود ... به سمت راست ميل نكنيد و به سوي چپ نيز منحرف نشويد.» (1)

 

توجه به آن حضرت همراه با محبت

امام زمان (ع) در توقيع شريفي خطاب به شيعيان مي فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستي به سوي ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعي دين حركت كنيد كه همانا من براي شما خيرخواهي مي كنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيكو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمي پرداختيم.»(2)

 

ولايت حضرت علي (ع)

در تشرف مرحوم علي بغدادي (ره) در مسير كاظمين، ايشان پرسش هايي را از محضر امام زمان (ع) مي پرسد از جمله مي گويد:

پرسيدم: «روزي نزد مرحوم شيخ عبدالرزاق كه مدرس حوزه بود، رفتم. شنيدم كه بر روي منبر مي گفت: كسي كه در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجاي بجاي آورد و در ميان صفا و مروه بميرد ولي از دوستداران و محبان و مواليان اميرالمؤمنين (ع) نباشد براي او چيزي محسوب نمي شود.» امام زمان (ع) فرمودند: «آري والله براي او چيزي نيست.»

 

توسل به حضرت زينب (ع) جهت تعجيل در فرج

در تشرف آقا شيخ حسن سامرايي (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شيعيان و دوستان ما بگوييد كه خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زينب (ع) كه فرج مرا نزديك گرداند.» (3)

 

عرضه اعمال به محضر مقدس امام زمان (عج)

در تشرف مرحوم شيخ محمد طاهر نجفي (ره) خادم مسجد كوفه، حضرت مي فرمايند: «آيا ما شما را هر روز رعايت نمي كنيم؟ آيا اعمال شما بر ما عرضه نمي شود؟»

 

شيعيان چرا ما را نمي خواهند؟!

مرحوم حاج محمد علي فشندي تهراني (ره) مي گويد كه در مسجد جمكران سيدي نوراني را ديدم، با خود گفتم اين سيد در اين هواي گرم تابستاني از راه رسيده و تشنه است ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهيد تا فرج امام زمان (ع) نزديك گردد. حضرت فرمودند: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند. اگر بخواهند و دعا كنند فرج ما مي رسد.»

 

اخلاص در عمل

يكي از علماي بزرگ اصفهاني مي گويد: «شبي در عالم رؤيا امام زمان (ع) را ديدم. به ايشان عرض كردم چه كنم كه به شما نزديك شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسيد كه يعني در مورد هر كاري ببين اگر امام زمان (ع) اين كار را مي كند تو هم انجام بده. پرسيدم: «چه كنم كه در اين امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص في العمل؛ يعني، در كارهاي خود اخلاص داشته باش.»(4)

 

بردباري و شكيبايي

در تشرف مرحوم سيد كريم پينه دوز (ره) از اخيار تهران كه در خانه اجاره اي زندگي مي كرده است و با پايان يافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت مي گردد ضمن اينكه به او بشارت مي دهند، نگران نباشيد منزل درست مي شود مي فرمايند: «دوستان ما بايد در فراز و نشيب ها شكيبا و بردبار باشند.»(5)

 

تحصيل معارف اهل بيت (ع)

مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (ره) كه سال ها در نجف اشرف نزد علماي بزرگ دانش آموخته بود و اجازه اجتهاد از مرحوم آيت الله ناييني (ره) داشت و به دنبال درك حقايق، مباحث فلسفه را نزد استادان فن تا بالاترين رتبه خوانده بود؛ مي گويد: «ديدم دلم آرام نگرفته و به درك حقايق عالم توفيق نيافته ام. رو به عرفان آوردن و مدتي از محضر استاد عارفان و سالكان آقا سيد احمد كربلايي (ره) استفاده مي كردم تا از نظر ايشان به حد كمال قطبيت و فناء في الله رسيدم. اما ديدم اين مطالب و اين رفتارها با ظواهر قرآن و سخنان اهل بيت عليهم السلام موافق نيست و به آرامش و اطمينان قلب نرسيده بودم.» مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني (ره) تنها راه نجات را در توسل به پيشگاه حضرت مهدي (ع) مي بيند، به همين جهت مي گويد: «خود را از بافته هاي فلاسفه و افكار عرفان خالي كردم و با كمال اخلاص و توبه به آن حضرت توسل پيدا كردم. روزي در وادي السلام نزد قبر حضرت هود و صالح عليهماالسلام در حال تضرع و توسل بودن كه حضرت صاحب الزمان (عج) را مشاهده كردم.» ايشان فرمودند: «طَلَبُ المَعارِفِ مِن غَيرِ طَريقِنا اَهل البيت مُساوِقَّ لِلأنكارنا و قَد اَقامني الله و انا الحُجّه بنُ الحسن؛ يعني، جست و جوي معارف و شناخت طريق از غير مسير ما اهل بيت طهارت مساوي است با انكار ما و همانا خداوند مرا براي هدايت بشر برپا داشته است و من حجه بن الحسن هستم.» مرحوم اصفهاني (ره) مي گويد: «پس از آن از فلسفه و عرفان بيزاري جستم و تمامي نوشته هاي خود را در اين موارد به رودخانه ريختم و به سوي قرآن و احاديث پيامبر (ص) روي آوردم.»

 

كمك به مردم

در توقيعي شريف، به مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) دستور دادند: «اُرخِص نَفسَك وَ اَقبِل مجلِسَك فِي الدِّهليز واقضِ النّاس نحن نَنصُركُ؛ يعني، خودت را براي مردم ارزان كن! و در دسترس همه قرار بده و محل نشستن خود را در دهليز خانه ات قرار بده تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت هاي مردم را برآورد، ما ياريت مي كنيم.»(6)

 

تمام خوهاى بد با معجون علم و عمل درمان پذير است و راه درمان هر مرضى مبارزه با عامل (ميكروب ) آن بيمارى است .

 

براي درمان رذيله غيبت ، در ابتدا بايد علت و عامل غيبت را جستجو كنيم . در مقاله ي گذشته پيرامون انگيزه هي غيبت صحبت كرديم . در اين مقاله برآنيم كه كمي پيرامون درمان اين بيماري خانمان سوز بدانيم .

 

 

صورت هاي منع زبان از غيبت

منع زبان از غيبت به دو صورت است : صورتى اجمالى و صورتى تفصيلى ؛

صورت اجمالى آن است كه فرد بداند با غيبت كردن از ديگرى با توجه احاديث و روايات ، خود را در معرض ‍ خشم خدا قرار داده و تمام كارهاى نيكش باطل است ؛ زيرا با توجه به روايات ، حسنات غيبت كننده در روز قيامت به شخصي كه از آن غيبت كرده است منتقل مى شود ، چرا كه غيبت كننده ريختن آبروي غيبت شونده را مجاز دانسته است .


اگر غيبت كننده حسناتي نداشته باشد ، تكليف چيست ؟

در روايات بيان شده است كه اگر غيبت كننده حسناتى نداشته باشد ، گناهان شخص غيبت شده به او منتقل مى شود و با اين حال مورد خشم خداقرار گرفته و در نزدخداوند شبيه به " مردار خور " مي باشد .1

 

كمترين درجه مجازات غيبت كننده

كمترين درجه (مجازات ) غيبت اين است كه از ثواب اعمال غيبت كننده كاسته مى شود .

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: « آتش در چوب خشك ، سريع ترازغيبت در حسنات بنده اثر نمى كند .»2

 

مواظب حسناتمان باشيم !

اگر به اين موضوع يقين پيدا كنيم كه غيبت ، حسنات آدمي را نابود كرده و بدون كسب اجازه صاحب نامه ، اعمال حسنه او را درنامه ي اعمال فرد غيبت شونده ، قرار مي گيرد ، كمي در گفتار و حركات و هر آنچه مي تواند زمينه اي براي غيبت باشد ، بيشتر دقت مي كنيم و با احتياط بيشتري رفتار خواهيم كرد .

 

همان طور كه گفته شد ، درمان بيمارى به قطع كردن علت (ميكروب ) بيمارى است وما در اينجا به بيان اين موضوع مي پردازيم :

 

بايد بدانيم كه عيب و نقصي كه در غياب برادر مؤمن گفته مي شود (غيبت )، دو جنبه دارد ، به عبارتي ما پيرامون دو موضوع در مورد ديگران زبان به غيبت باز مي كنيم :

1- مادي - جسمي

2- معنوي - روحي

 

* درباره « نقص جسمي »‌ بايد گفت: بيان كردن عيب و نقص برادر مؤمن و نكوهش او، مربوط به پديده و آفرينش آفريدگار است، در نتيجه اين رفتار ، به ناقص پنداشتن فعل آفريدگار برمي گردد؛ يعني اگركسي از انسان مؤمني به لحاظ جسماني غيبت كند ، در واقع آفرينش (و قضا و قدر) خداوند را مورد سؤال قرار داده است .

 

آگاهي از اين نكته و تأمل و درنگ در آن، انسان را در كنار گذاشتن اين رفتار ناپسند ياري مي كند . غيبت كننده بايد توجه كند كه حقيقت رفتار ناشايست او، ايراد گرفتن بر خدا است .

 

2- درباره «نقص روحي» مي توان گفت: مبتلا بودن به نقايص روحي و رذايل اخلاقي براي مؤمن عيب است ؛ ولي غيبت كننده بايد توجه داشته باشد كه آيا خود از آن عيب مبرا است ؟! اگر او معتقد باشد كه خود داراي هيچ عيبي نيست ، با اين رفتار، به عيبي بزرگ دچار شده كه همان غيبت كردن است.


به بد گفتن خلق چون دم زدي


اگر راست گويي سخن هم، بدي 3


پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «آتش در چوب خشك ، سريع تر از غيبت در حسنات بنده اثر نمى كند»

 

تصميم جدي براي درمان غيبت!

كسي كه بر درمان بيماري غيبت تصميم گرفته است ، بايد بداند كه به جاي برشمردن عيب ديگران ، بهتر است به عيب هاي خود بپردازد ؛ به طوري كه پيامبر گرامي (ص) مي فرمايد:« طوُبي لِمَن مَنَعهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ المُومِنينَ ؛ خوشا به حال كسي كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيب مردم باز مي دارد .» 4

 

و نيز حضرت علي (ع) مي فرمايد: «طُوبي لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ الناسِ؛ خوشا به حال كسي كه عيب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عيوب ديگران نپردازد.» 5

 

از راه هاي ديگري كه براي جلوگيري از غيبت سفارش مي شود اين است كه انسان پيش از گفتن هر سخني، به «مشروع يا نامشروع بودن » و «سود و زيان هاي دنيايي و آخرتي» آن توجه كند.

 

به عبارتي مي توان گفت: انديشه در سخن، پيش از بيان آن، مانع بسياري از گناهان زبان مي شود.

 

زيباترين راه براي درمان غيبت

يكي از ديگر راه هايي كه آدمي را در دوري از غيبت كمك مي كند ، كمك خواستن از خداست كه اين خود دو گونه است :

 

نخست : اين كه انسان به صورت كلي و در همه اوقات از خدا درخواست كمك و ياري كند تا به رذايل اخلاقي چون ؛ غيبت دچار نشود؛ همان گونه كه در دعاها هم آمده است كه : « خدايا مرا از غيبت پناه ده .» 6

 

دوم : در جايي كه زمينه غيبت فراهم و آبروي فرد در خطر است و شرايط اقتضا مي كند كه شخص براي حفظ آبروي خود ، از ديگران غيبت كرده ، عيوب ايشان را آشكار سازد ، در واپسين مرحله ، با خدا باشد و از او بخواهد كه آبرويش را حفظ كند و بگويد: « خدايا! با تو معامله مي كنم و براي تو از آبرويم مي گذرم و آن را به تو مي سپارم . تو خود آبروي مرا حفظ فرما .»؛ چرا كه خداوند بهتر از هر انساني در حفظ و نگه داري حيثيت انسان ها ، توانا است.

 

اميرمؤمنان علي (ع) مي فرمايد:« غيبت ، تلاش انسان ناتوان است .» 7

حضرت علي (ع) مي فرمايد: « طُوبي لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ الناسِ ؛ خوشا به حال كسي كه عيب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عيوب ديگران نپردازد»

 

توسّل به ائمه، راهي براي دوري از غيبت

يكي از شيوه هاي مهمي كه در كنار تلاش براي خودسازي در انسان بسيار مهم و ضروري است ، توسل به ائمه مي باشد ، در حقيقت همان گونه كه بسياري از ما براي شفا بيماري جسمي از ايشان درخواست كمك و شفا داريم ، در بيماري ها و امراض پليد روحي نيز دوچندان به كمك اين بزرگواران نيازمنديم .

 

در حقيقت در خواست كمك در كنار تلاش و اراده و خواستن ما باعث خواهد شد ، كه راهي كه پيمودن آن بسيار طولاني و سخت است ، در مدت كوتاهي به سرانجام رسد .

 

از طرف ديگر بايد ، اين توسلات را متداوم ادامه دهيم و در صورت موّثر نبودن ، تلاش خود را بيشتر كنيم ، نه آنكه خداي ناكرده به اين بزرگواران يا اين توسلات بدبين شويم .

 

طلب خشم خدا با خشنود كردن مردم !

 

نتيجه گيري :

بايد بدانيم هرگاه با خشنود كردن مردم خشم خدا را طلب كنيم ،خدا بر ما نيز خشم مى گيرد. پس ‍ چگونه راضي مي شويم كه ديگران را محترم و شاد كنيم و مولاى خود (خدا) را كوچك بشماريم و براى خشنود ساختن آنان از خشنودى خدا دست برداريم ؟

 

چگونه راضي مي شويم كه اعمالي كه با مشقت و سختي بسيار در دنيا براي كسب سعادت در آخرت به دست آورده ايم را ، خيلي راحت از دست داده و از بين ببريم ؟!

 

كمي به خود آييم و بر رفتار ها و گفتارهايمان تجديد نظري داشته باشيم .

«إنّ الله وملائكته يصلون علي النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما»

 

خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند، اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوييد و تسليم فرمانش باشيد. (سوره احزاب،آيه56)

 

مفاد اين آيه وجوب صلوات و سلام را بر پيامبر اكرم(ص) في الجمله مي رساند. و صلوات به معناي فرستادن رحمت از طرف خداي متعال و اظهار شرف و رفعت شأن پيامبر است و تسليم بحسب فرمايش امام صادق(ع): هو التسليم له في الأمور. (منظور تسليم بودن در برابر او در هر كار است.)

 

در كتاب احتجاج طبرسي از امير المؤمنين علي بن ابيطالب(ع) روايت كرده است كه فرمود: براي اين آيه، ظاهري و باطني دارد و ظاهرش «صلّوا عليه» است و باطنش «و سلّموا تسليما» يعني تسليم نماييد براي كسي كه او را، وصي و خليفه خود گردانيده است بر شما، و بر آن چه به او سپرده است پس فرمود كه: اين است آن چه من خبر مي دادم كه تأويل را كسي مي فهمد كه روحي لطيف، و ذهني صادف و تميزي صحيح داشته باشد و از ابن عباس روايت است كه چون آيه نازل شد، رخسارۀ مبارك آن حضرت(ص) از غايت مسرت، بر افروخته گشت و فرمود كه: تهنيت مرا، كه آيتي بر من نازل شده است كه در نزد من، دوست تر است از دنيا، و از هر چه در دنياست. مخفي نماند بر آنكه صلوات، در اصل به معناي دعا است و نماز را به جهت اشتمال بر دعا، صلوات مي گويند در عرف، صلوات را بر دو چيز اطلاق مي كنند.

 

اول ـ درود و آن دعايي است خاص كه مضمونش استدعاي رفعت درجه و ازدياد قرب حضرت پيامبر اسلام(ص) مي باشد.

 

دوم ـ نماز و آن عبارت از عبادتي است مخصوص، مشتمل بر حركات و سكنات وادعيه و اذكار مخصوصه

 

با توجه به اينكه مشهور در نزد مردم، آن است كه صلوات از حق باري تعالي به معناي رحمت است و از ملائكه به معناي استغفار، واز پيغمبران و ساير مؤمنين به معني دعا.

 

و در بعضي از كتب شيعه و سني مذكور است، كه صلوات از حق باري تعالي پنج معني دارد: 1. رحمت، 2. مغفرت، 3. ثنا، 4. تزكيه، 5. كرامت

 

كه از ابوحمزه روايت كرده است كه از امام جعفر صادق(ع) سؤال نمودم از آيه «ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما» فرمود: صلوات از حضرت رب العزت رحمت است و از ملائكه، تزكيه و از مردم دعا و سلام، تسليم نمودن است در آنچه بر آن حضرت(ع) نازل شده است.

 

و بعضي گفته اند كه معني صلي علي محمد كه بر زبان جاري مي شود آن است كه معظّم گردان حبيب خود را، در دنيا به اعلاي دين، و اظهار دعوت و اعظام ذكر و ابقاي شريعت؛ و در آخرت به تضعيف ثواب به قبول شفاعت و تقديم آن حضرت(ص) بر كافّه انبياء و رفع درجۀ او در جوار پروردگار و اين دعايي است كه بي شبهه به هدف اجابت مي رسد.

 

و از روايات شيعه و سني استفاده مي شود كه (آل محمد) را بايد به هنگام صلوات ذكر كرد.

 

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: كسي كه صلوات بر من بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوي بهشت به مشامش نمي رسد، و بوي بهشت از مسافت پانصد سال مي رسد و از طريق اهل سنت اين حديث آمده، «هرگز بر من صلوات ناقص نفرستيد عرض كردند: صلوات ناقص چيست؟ فرمود: اينكه فقط بگوئيم «اللهم صل علي محمد» و ادامه ندهيد، بلكه بگوئيد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد».

 

بنابراين صلوات بر پيامبر و آل پيامبر به حسب آيه و روايات فريقين اهميت زيادي دارد و ثواب هايي عظيم دارد و داراي فوائد دنيوي و اخروي است، با توجه به اينكه صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد(ص) به هنگام دعا و توسل و طلب حاجات نيز مؤثر است.

X